۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

برای مردم تنهای ایران...

ما تنها بودیم و صبور و صدای دستانمان بلند ،
ایران یا مصر ؟ فرق می کند ، مردمی که با درد زندگی می کنند و مردمی که درد را فریاد می زنند*
وچشمانمان که گلوله های اشک آور را گریه می کرد و هنوز صدای دستانمان بلند بود
ما تنها بودیم و صبور ، مگر می توان تحلیلی داشت از اینکه ایران و مصر با هم فرق دارند، مردمی که با دستانشان فریاد زدند...
همه جا پر است از نگاه های حسرت بار به مردم مصر، عزیزان ما تنها بودیم  و از بد حادثه صبور، وقتی فقط صدای دستانمان بلند بود  ...

فعلا چاره ای نیست جز همذات پنداری،همچنان حرفی نیست ... صبور باشید!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------


*این جمله برداشت آزاد بود از یه شعر که یادم نیست نویسنده ش کیه 








۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

برای مردم و انسان!

تازه از امروز شروع شده است ... عاشورا از امروز شروع می شود . من نمی دانم چرا هیچکس هیچ مرثیه ای برای اهل کوفه نمی خواند...چرا هیچکس هیچ مرثیه ای برای نگاه مبهوت مردم این شهر نمی خواند ... هیچ شعری برای دهان هاج وواج بازمانده این سرزمین... انگار که در ذهن مردمان این شهر علامت سوالی به بزرگی تاریخ بشریت و با نقطه ای به پررنگی عاشورا شکل بسته است که ما چه کردیم؟
همیشه اینطور بوده است قبل از هر فاجعه ای هزاران تحلیل وجود دارد و بعد از آن، تحلیل ها هم همه مبهوت نتیجه اند؛ و این علامت سوال ها و ابهام هاست که در چرخ تاریخ گیر می کند ، و این گره ها باز می شود اما نتیجه ها خون بارند( مثل قیام مختار)... و این دور پنهان تاریخ بشریت انسان را گیج می کند.... بشر می ماند و گره های باز شده؛ آزادی یا مرگ، آزادی یا آزادگی ، ...و این " یااین یا آن " ها همچنان  گره های باز شده را از ناحیه دیگر بهم سفت می کند .و حالا ما هستیم و هزاران گره کور از " این یا آن " ... نمیدانم شاید انسان امروز گزینه های رفتاری بیشتری نسبت به بشر آن روز دارد و دل خوش باشد که موجودی است پیچیده ولی باز وقتی به انتخاب می رسد بین " این یا آن" گیر می کند... و این بار خدا کند که نتیجه ها خون بار نباشند...


پ.ن : یک سال از جنایت عاشورای 88 می گذرد، وکاش مردم این شهر  خود را زیر یک علامت سوال به بزرگی تاریخ ایران و با نقطه ای به پررنگی 22 خرداد 88 حس کنند.

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

باران می آید...

هی منتظرم که باران ببارد، دیروز انگار بارید البته بارش که نه انگار که خدا یه کمی تف کرده باشد بر سر این جماعت ... و وقتی روی زمین راه می  روم یاد این شعر " گراناز موسوی" میفتم :
"گام به گام
در میدان‌های مین
لنگه‌های پوتین لهجه‌های عجیب می‌گیرند
صدای نام ِ کسی در پوکه‌های گم نم می‌کشد
و ما روی بی‌حافظگی ِ زمین راه می‌رویم
 هنوز راه‌بندان است و کسی به حلبی ها نمی‌کوبد".

..

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

تصاویر...!

انگار که در یک جزیره گیر افتادیم شاید یک دهات دور افتاده متروک و شاید هم یک جنگل ! آدم های بی در و پیکر، روح داغون شده ، اعتقادات نابود شده و... ما ماندیم و هزاران ردیف گورستان آماده تا به چشم برهم زدنی یک دیگر را در آن بیاندازیم، و صدای گورکن که هرروز می خواند با قهقه ای مستانه، صدای کلنگش را هر شب می شنوم...
...
پرده را که کنار میزنم هنوز خانه ها پابرجا، دودکش هایشان به هیبت یک آدم مهیب با کلاه،حالا واژه می سازم ، بیانیه ای برای بی سروته بودن این گفتمان " مرگ زا"ی از هم گسیخته ، حالا لبخندی کج از همان لبخندها که آدم را ضایع می کند... فقط تو بخند کج بودنش با من!
...

کلاس سرد است... استاد بوی آخرین سیگاری را می دهد که دود کرده ... توسعه سیاسی پیش شرط حرکت به سمت مدل های کیفی؟... دوباره ازهمان لبخندهای کج که این بار آدم را ساکت می کند... همکلاسی اون ضبط صوت رو خاموش کن... دوباره ازهمان لبخندهای کج که آدم را می ترساند....

پ.ن: روز دانشجو مبارک


۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

صداوسیما باخت؛ یک هیچ به نفع ما

قهوه تلخ حادثه ای شیرین است؛
شیرین است به اندازه بیرون جهیدن هنر از چنگال قدرتمند صداوسیما
این نخستین باری است که مردم با رعایت ضوابط کپی رایت برای دیدن هنری به شیرینی قهوه تلخ حاضرند پول پرداخت کنند
این نخستین باری است که مردم به دنبال نوعی اعتراض مدنی به خط مشی ها وسیاست گذاری ها پول پرداخت می کنند.
این نخستین باری است که تکیه کلام ها ، برگرفته از صداوسیما نیست
...
در خیابان راه میروم صدای بچه های نوجوان شیرین است بخصوص وقتی از مدرسه بیرون می آیند و داد میزنن : ... کیه؟!!!

ولی صدحیف که همه چیزفقط نخستین بارش شیرین است...

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

من هنوز مسلمان ملحدم

خب من دوباره ساختم! اگر ویران کنی بازهم میسازم گرچه هربار لحظه ای درهم می شکنم !

و به قول شاعر من خسته نیستم درهم شکسته ام آیا این امید بزرگی نیست؟!